تا در ره عشق آشنای تو شدم با صد غم و درد مبتلای تو شدم
لیلیوش من به حال زارم بنگر مجنون زمانه از برای تو شدم
***
در اوج یقین اگر چه تردیدی هست در هر قفسی کلید امیدی هست
چشمک زدن ستاره در شب، یعنی توی چمدان ماه خورشیدی هست
***
دل را چو به دردِ عشق افسون کردم از شهر نهاد خویش بیرون کردم
چون راز ونیاز هر دو معجون کردم آنگاه دوای دلِ پرخون کردم
***
در محفل خود راه مده همچو منی را , افسرده دل افسرده کند انجمنی را
ما افسرده دلان ساکن کوی غم و دردیم , در عشق شکست خورده ولی توبه نکردیم . . .
***
اشک ها ریزم اگر شب به آخر برسد / شب فقط یاد توام ، کاش به آخر نرسد . . .
***
شانه های عاشقان گر تکیه گاه اشک هاست / پس چرا بر شانه ام اشکی نمی ریزد کسی . . .
***
همه هست آرزویم ، که ببینم از تو رویی
چه رسد که من هم برسم به آرزویی . . .
***
گویند زیارت نه به همت است نه به قسمت / به دعوت است
پس ای گروه دعوت شده ما را نزد پروردگارتان یاد کنید . . .
***
مهربانی را قسمت کنیم , من یقین دارم به ما هم میرسد
آدمی گر ایستد بر بام عشق , دستهایش تا خدا هم میرسد . . .
***
مثل باران چشمهایت دیدنی است , شهر خاموش نگاهت دیدنی است
زندگانی معنی لبخند توست , خنده هایت بی نهایت دیدنی است . . .