باران که می بارد :
یکی باید باشد که به تو زنگ بزند و بگوید چترت را برده ای ؟
یکی که نگرانت باشد حتی نگران اینکه زیر باران به این لطیفی خیس شوی …
یکی باید باشد که دست بکشد توی سرت و آب ها را کنار بزند …
اما چند وقتیست که باران دارد می بارد و کسی به من نگفته چترت را برده ای ؟
و کسی نبوده که دست بکشد توی موهایم …
اصلا همه ی اینها بهانه ایست که وقتی باران می بارد یکبار دیگر یاد تو بیفتم …
***
زمانی شعر می گفتم برای غربت باران …
ولی حالا خودم تنهاترم ، تنهاتر از باران …
***
من با تو زیر باران نرفته ام اما باران که میبارد دلم برایت تنگ میشود …
***
فرقی نمیکنه هوای الان چند نفره ست !
مهم اینه که تو نیستی و من مجبورم”تنهایی” دلتنگی آسمون رو تحمل کنم …
***
تنها برخی از آدمها بـــــاران را احساس می کنند !
بقیه فقط خیس می شوند …
ادامه در ادامه مطلب ...